نسبیت گرایی را لازمه کثرت گرایی معرفتی می انگارند. چنین تلقی می شود که آن، ریشه در نیمه دوم عصر مدرنیته دارد و تفسیر کانتی – پوپری از توسعه علم، به چنین بحرانی انجامیده است. فایرابند را به دلیل افشا کردن این بحران، بدعت گذار خوانده اند. کثرت گرایی، برآمده از نظریه زمینه مندی معرفت و تجارب بشری است و آثار آن در زمینه های معرفت، اخلاق، دین و سیاست، تهدیدی است که به نسبیت انگاری و آنارشیسم در اندیشه منجر می شود. برای پیش گیری و درمان این آفت، مواضع مختلفی اتخاذ شده است، از جمله برگشت به تفکر سنتی. این تحقیق بر آنست که کثرت گرایی روش شناختی می تواند تحویلی نگری و نیز نسبیت انگاری برآمده از کثرت گرایی معرفتی را با حفظ زمینه مندی معرفت ، پیش گیری و درمان کند. کثرت گرایی روش شناختی در دو الگوی مطالعات تلفیقی و دیالکتیکی، می تواند کثرت گرایی را ازتهدید به فرصت تبدیل و جهان شمولی معرفت را تضمین کند. کارایی این دو الگو مشروط به سه امر زبان مشترک، توان و هوش هیجانی محقق در مواجهه با دیدگاههای رقیب و قواعد منطقی تعامل رشته هاست.